رسم شیدایی


نظم میگیرد از نگاه تو هر بار جان من!!
از سیب ناب صدای تو نمیشود یک گاز زد و گذشت...
باید لبریز شد...


ردیفهای شعرم همه جورند
بقچه دلتنگی را باز میبندم و روی دوشم می اندازم
 


طلوع در آبادی عشق چیز دیگریست...
نماز طعم تکلیف ندارد طعم عشق میگیرد


عطر تسبیحت کنار سفره ی سحر
بهانه ی خواب را از سر  میبرد


چشمهایت را ببند......
 بگذار یک خط قصه بگویم برایت


....امشب از قافیه سرشارم....




نوشته شده در یکشنبه 91/5/1ساعت 3:2 عصر توسط ز،س(نگار)|همدلی ( ) |