سفارش تبلیغ
صبا ویژن

رسم شیدایی


نمیدانم....
 از کی و کجا دیگر در دل نیافتمت معبودم
نفهمیدم....
تا تو رفتی  حال من اینچنین شد..!!!
یا انبوه گناهانم لیاقت همصحبتی ات را از من گرفت و تو را کوچ داد ؟
هر چه هست دلم برایت تنگ است همیشه
هر چه کردم همه نافرمانی بود
هر چه خواستم همه در مقابلت بود
منجنیق گناه ا پرت کرد مرا
میان آتشی که همه اش سوختن در حسرت نداشتن توست
از کجا راه من بیراهه شد؟
چه شد که این همه دووور افتادم از آغوش مهربانت.
دیر زمانیست  شرم حضور دارم
آخر تو را با دل و زبان ناپاک خواندن جسارت میخواهد...چه کنم!!
با چه رویی بخوانمت بی همتای من
وقتی تو خیر و نیکی دادی
و من هر چه موجب رنجشت شد مرتکب شدم؟
میسوزد دلم....
میبینی این امانت لطیف و نورانی را در ظرف بی ایمانیم چه بد شکل دادم؟
نمیدانم اگر لحظه ای دیگر از من بخواهی اش با چه رویی به تو باز گردانمش زیبای من!
ای که بخشش و مهربانیت  لایتناهیست
غفلتم را بر من ببخش
در این کوره راهی که خود ساختم دلم را به نورت روشن کن


نوشته شده در جمعه 91/4/30ساعت 5:36 صبح توسط ز،س(نگار)|همدلی ( ) |