رسم شیدایی
پلکم مدام میپرد ازجا.....با خیال تو
ترسد از اینکه،خالی بیاُفتد ....به خال تو
آنجا که انعکاس ِ شبهِ تو، اُفتد درون آب
دستم دخیل ِ ماه میشودآنی.... بجای تو
انگار هر کجا ،نگهت رو به سوی اوست
او هم درون آب ...دهد جان...به پای تو
عمری حسود ِ درخشش ِخورشید بوده ایم
او در نگاه تو و ما ....منتظر یک نگاه تو
نبضم تکان نمیخود از جا ....نگاه کن!!
از شوق ِ شعر ِ پر از....رد پای تو
از بس نفس نفس پی واژه.... دویده ام
گویی ....تمام کرده دلم ،از ..برای تو
تا کی ز غصه ی ما ...ندبه میکنی آقا!
ما پا برهنه ها کجا و ....کجا اشکهای تو؟
افسوس فعل گنه، شده عادت... برایمان
آقا ....دلم چه شورمیزند هرشب ....برای تو..
این جمله و تمام....هر چه نگفتم مرا ببخش!
یا صاحب الزمان ....همه عالم فدای تو
پی نوشت 1: زیاد با این سبک شعر نمیگم ایرادات ناشیانه ی منو ببخشید.
پی نوشت 2: نظرات فنی و غیر فنیتون رو دریغ نکنید ...