سفارش تبلیغ
صبا ویژن

رسم شیدایی

  توهم بود
وقتی که مرا سیلاب غم میبرد
زمین از بار ِسنگین غمم هر آن تکان میخورد

توهم بود
چشمی که تو را یک قهرمان میدید
و از عمق نگاه پر فریبت عشق میبلعید

توهم بود
هرگز ها و مردن ها و ...دارم ها
همین اوهام دورم کرد از باقیه آدمها شدم تنها

توهم بود
شوری که مرا با دیدنت میبرد
صدایی که به آهنگش سلاح عقل میپژمرد

توهم بود
هر کس را به میزان تو سنجیدن
و با چشمان بسته ،ذره را کاملترین دیدن!

توهم بود
روحی که پریشان شد بحال تو
زبانی که به پای شعر می افتاد اندر وصف خال تو

توهم بود
داغی که به غیرت روی دستم ماند
و جای بخیه هایی که ز خاطر خواهی ام جا ماند

مرا با تو چکار آخر!، خیالٍ  خام ِ یک مجنون ..
تمام عمر،هم لیلی دچار یک توهم بود هم مجنون...


"نگار"


نوشته شده در دوشنبه 91/11/2ساعت 11:43 صبح توسط ز،س(نگار)|همدلی ( ) |